![]() |
![]() |
|
| خورشيد و از ما گرفتن،شكر شب ستاره پيداست . . . . . از نگاه ما جرقه صد تا فانوس يه روياست |
|
" فانوس شب " كاش ميشد در فرا سوي زمان مي شكستم بند ِ قفس از هر مكان مي گشودم بال سوي آسمان مي شدم دور و جدا از اين جهان از ميان ظلمت دنياي خاك مي شدم نوري از آن درياي پاك چشم شب را باز ميكردم بر خودم تا در آن باز مي يافتم گوهرم گوهرم در آسمان سكني گزيد در پي راهي جدا از من بريد راز او در سينه ام پنهان است ياد ِ پاييز دلم ، باران است شب هميشه وقت خلوت با خداست با وجودش غم دگر از من جداست |
|
+ نوشته شده در
دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۸ساعت 1:6 توسط مصطفی |
|
|
صفحه نخست پست الکترونیک آرشیو وبلاگ عناوین مطالب وبلاگ |
| درباره وبلاگ |
باز با دست خيال و آرزو مي نويسم " انتهاي انتظار "
شايد اين بار زمستان ِدلم، بگذرد؛ زنده شود روح بهار |
| پیوندهای روزانه |
|
سايه هاي سپيد قاصدك لحظه هاي تنهايي سكوت شب قاصدك گذر از خود سي سي وي اس آرشیو پیوندهای روزانه |
| نوشته های پیشین |
|
شهریور ۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ اسفند ۱۳۸۸ آبان ۱۳۸۸ مهر ۱۳۸۸ شهریور ۱۳۸۸ خرداد ۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۳۸۸ فروردین ۱۳۸۸ |
|
RSS
|